فرهنگ امروز/ نعمتاله فاضلی: هدف کلی این مقاله ارائهی رویکردی سازنده به «ایدهی نقد»[۱] است، ایدهای که هم کارشناسان حوزههای سیاستگذاری و برنامهریزی که نیازمند دانش و «حکمت عملی» هستند و هم دانشگاهیانی که میخواهند با مرور منابع و متون موجود، دانش و «حکمت نظری» تولید کنند، بتوانند از آن استفاده کنند. این مقاله حاصل گفتوگوی آقای دکتر رسولی سردبیر محترم مجلهی کتاب ماه علوم اجتماعی با نگارنده است. ایشان با این پرسش یا مسئله روبهرو هستند که اساتید دانشگاه اقبال جدی به نقد کتابها و نوشتههای همکارانشان را ندارند. ایشان از نگارنده پرسیدند که برای ترغیب دانشگاهیان به نوشتن مقالات نقد همکاران[۲] چه کاری میتوان کرد. در پاسخ ایشان گفتم موضوع نوشتن نقد مستلزم فراهم شدن شرایط مناسب اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است که من پیشتر از این در مقالهای با عنوان «بازار سیاه نقد: مردمنگاری فرهنگ نقد علوم اجتماعی در ایران» (۱۳۸۰)[۳] آنها را بررسی کرده و توضیح دادهام، اما در آن مقاله یکی از ابعاد مهم این موضوع را شرح ندادهام، اینکه مفهوم نقد در ذهنیت جمعی ما به گونهای است که امکان رونق گرفتن نوشتن نقد را با دشواریهایی روبهرو میسازد. اکنون میخواهم این در اینجا این مفهوم را شرح دهم و بدیلی مناسب برای آن پیشنهاد کنم. به اعتقاد من نوشتن نقد همکاران بخشی از «فرهنگ نقد»[۴] است که تمام جوامع مدرن آن را به شکلها و میزانهای متفاوت و متناسب با ساختارهای تاریخی و اجتماعیشان آن را تجربه میکنند. نمیتوان نوشتن نقد همکاران را بهصورت امری مجزا از کلیت ایدهی نقد و فرهنگ نقد در جامعه بررسی کرد؛ معتقدم که ایدهی نقد در ایران معاصر شکل گرفته و وجود دارد. در پرتو رشد ایدهی نقد بوده است که جامعهی ایران طی یکونیم قرن گذشته تحولات ساختاری عمیقی را شکل داده است، اما با وجود این تحولات ما همچنان نیازمند نقد ایدهی نقد و فرهنگ نقد در جامعه و آکادمیهایمان هستیم تا بتوانیم نقد راهگشاتر برای بهبود وضعیت جامعه و توسعه علمی فراهم کنیم.
در این مقاله من با استناد به اندیشهی خانم دبورا تنن، زبانشناس آمریکایی دو رویکرد شامل «نقد مناقشهانگیز»[۵] و «نقد سازنده»[۶] به ایدهی نقد را از هم متمایز میسازم و توضیح میدهم که رویکرد مناقشهانگیز اگرچه کاربردهای مفید و ضروری برای توسعهی علمی دارد اما مستلزم نوعی کنش قهرمانانه است و لزوماً همهی دانشگاهیان آمادگی انجام آن را ندارند؛ در مقابل رویکرد نقد سازنده با روحیهی مسالمتجو و فرهنگ آکادمیک کنونی ما سازگارتر است. به اعتقاد من تجربهی ما ایرانیها در مواجهه با علم مدرن و گفتمان آکادمیک در دوران معاصر بر پایهی نوعی «نقد سازنده» استوار شده است، اما در گفتمان سیاسی، ما بیشتر نوعی نقد مناقشهانگیز را تجربه کردهایم. من در اینجا نمیخواهم ضرورت هیچیک از این دو رویکرد را نفی کنم و یکی را به نفع دیگری کنار بگذارم، بلکه هدف من دفاع از این ایده است که میتوان با رویکردهای متفاوت به ایدهی نقد نگریست و افراد میتوانند متناسب با نیازها و آمادگیهای خود یکی از این دو رویکرد را انتخاب کنند. من همچنین نمیخواهم در اینجا صرفاً دربارهی نوشتن نقد همکاران صحبت کنم، بلکه میخواهم چشمانداز کلی ارائه کنم که بتواند ایدهی نقد در تمام حوزهها را شامل شود.
این مقاله ابتدا بهصورت گفتوگوی شفاهی تولید شد و سپس آقای دکتر رسولی آن را از نوار پیاده و ویرایش کردند و سپس نگارنده آن را بازنویسی و کامل کرد، بههرحال همچنان لحن گفتاری آن تا حدودی حفظ شده است.
نقد، ایدهی بنیادین مدرنیته
ایدهی نقد به معنای امروزی آن نوعی فعالیت عمومی و همگانی شده است و هم در گفتمان عمومی و هم در گفتمان آکادمیک به کار میرود و یکی از چند مفهوم اساسی در دنیای معاصر (مدرن) میباشد. اندیشهی انتقادی در کنار برخی مفاهیم دیگر مانند مفهوم پیشرفت، عقلانیت، آزادی، تسامح و فرهنگ از جمله مفاهیم گفتمان مدرن به شمار میروند. اندیشهی انسانی از همان ابتدای پیدایش مدرنیته در قرن هفدهم و هجدهم به نوعی با مفهوم نقد، راهبردی برای گسترش و پویایی و رشد خود یافت. منظور از نقد، آن گونهای که در جهان مدرنیته شکل گرفت، شکلی از «قضاوت ارزیابانه»[۷] دربارهی اندیشهها یا شکلی از گفتوگوی چندصدایی، آزادانه، عقلانی، دموکراتیک و سازنده برای ساختن یا برساختن ایدهها، اصلاح سیاستها و اقدامات، رشد جامعه و فرهنگ و تحقق ایدهی پیشرفت در دنیای مدرن یا گفتمان مدرنیته است. ایدهی نقد را میتوان به نوعی «سیاست فرهنگی مدرنیته» دانست که طی آن نه تنها در فضای آکادمیک بلکه در «حوزهی عمومی»[۸] و در قلمرو سیاست یا حکومت به ما آزادی و امکان ساختاری و مشروعیت لازم را برای به چالش کشیدن دیگری میدهد.
ایدهی نقد، ایدهی بنیادین مدرنیته است. شاید مبالغه نباشد که بگوییم ایدهی نقد موتور مولد و محرک و حافظ مدرنیته در تمام تاریخ آن از ابتدا تاکنون بوده است. اندیشهی انتقادی بیش از آنکه امری تصنعی یا برساختهای غیرطبیعی در دنیای مدرن باشد مؤلفهی ساختاری مدرنیته بوده است؛ به این معنا که تفکر انتقادی (ایدهی نقد) هم به نوعی برایند فرایندهای رشد دنیای مدرن است و هم از سوی دیگر شکلدهنده به این فرایندها؛ ازاینرو، وقتی از ایدهی نقد سخن میگوییم باید به خاطر داشته باشیم که ایدهی نقد صرفاً به اجتماع علمی، دانشگاه و آکادمیا محدود نمیشود، ایدهی نقد بهعنوان مؤلفهی ساختاری دنیای مدرن در تمام اجزای جهان جدید وجود دارد. ایدهی نقد را میتوان از مناسبات خُرد و بینفردی انسانها در جامعهی جدید گرفته تا ساختارهای کلان سیاسی جامعه مشاهده کنیم. ایدهی نقد به نوعی بخشی از توجهی است که دنیای مدرن به انسانیت انسان، آزادی انسانها و توجه به قدرت عاملیت و فاعلیت آنها دارد. ما انسانهای مدرن از این موهبت انسانی برخورداریم که میتوانیم دیگری را به چالش بکشیم مشروط به اینکه در این چالش از خشونت پرهیز کنیم و صرفاً بر مبنای نوعی هنجار عقلانی، احترام به آزادی و تلاش برای داشتن زندگی بهتر، نقد خود را ارائه کنیم.
در دنیای مدرن نقد صرفاً امری تصنعی نیست که بخواهیم آن را صرفاً محصول نوعی سیاست که توسط دولتها ایجاد میشود یا از آن گرفته میشود، یا چیزی که از راه آموزش خلق میشود و یا آموزش آن را از بین میبرد سخن بگوییم؛ اگرچه سیاست و آموزش میتوانند نقش کلیدی در مفهوم نقد و تفکر انتقادی و ارزشهای نقد ایفا کنند. واقعیت این است که در تمام جوامع حتی آنها که ساختار سیاسی اقتدارگرا دارند یا فاقد سیستم آموزشی توانمند هستند، اشکال گوناگونی از نقد، یعنی تجزیه و تحلیل و آزادی برای به چالش کشیدن دیگری و قضاوت ارزیابانه شکل گرفته است. البته نقد در تمام جوامع، محیطها و در عملکرد همهی افراد به یک شکل و دارای ارزش یکسانی نیست. ایدهی نقد، فرایند نقادانه شدن بهعنوان نوعی فرایند عمومی فرهنگ است؛ نقادانه شدن عبارت است از: شکلی از رشد تفکر تحلیلی، اندیشهی مستقل، امکان به چالش کشیدن دیگری و نوعی مواجهه تفسیری با تجربههای گوناگون زندگی در دنیای جدید است. از این دیدگاه (دیدگاهی که نقد را نه صرفاً تکنیک و یا نوعی سیاست آموزشی، بلکه نقد را نوعی فرآیند فرهنگی ساختاری دنیای مدرن میشناسد)، امری است که با پیشرفت تجدد و تحولات مربوط به آن مثل صنعتی شدن، شهری شدن، رسانهای شدن و صیرورتهای فرهنگی دیگر در هر جامعهای رشد میکند.
تبارشناسی نقد در جامعهی ایران
اگرچه اشکالی گوناگونی از ایدهی نقد در بین مسلمانان و بهویژه ایرانیان در گذشتهی تاریخی بهویژه مؤلفان و مورخان قرون چهارم و پنجم هجری وجود داشته است، اما همانطور که ذکر شد نقد در معنای امروزی آن به لحاظ تبارشناسی مؤلفهی ساختاری تحولات اجتماعی-فرهنگی مدرنیته است و تمامی جوامع به میزان تجربهی آنها از مدرنیته، از این تحول فرهنگی بهرهمند هستند. در جامعهی ایران نیز مانند دیگر جوامعی که هریک شکلی از تجدد را تجربه کردهاند، فرایند نقد شکل گرفته، رشد یافته و جایگاه فردی و نهادی خود را پیدا کرده است.
جامعهی ایران از آغاز دورهی قاجار بهتدریج مواجههی جدی خود را با دنیای جدید آغاز کرد، اگرچه برخی معتقدند مواجههی ما از دوران صفویه آغاز شد، در دهههای پایانی دورهی صفوی این مواجهه متوقف شد؛ بعد از جنگهای ایران و روس بهویژه از آغاز دورهی پادشاهی ناصرالدینشاه قاجار ما مجدداً به تجربهی مدرنیتهی خود رسیدیم، از همان زمان ایدهی نقد ابتدا در بین روشنفکران ایرانی مانند فتحعلی آخوندزاده و بعدها ملکمخان، طالبوف تبریزی و روشنفکران دورهی مشروطه کسانی مانند میرزاحبیب اصفهانی، محمدعلی جمالزاده، زینالعابدین مراغهای، حسن تقیزاده و دیگران رشد یافت. ایدهی نقد در نوشتههای «نسل اول روشنفکران ایرانی» و سپس «روشنفکران دورهی مشروطه» به شکل روشن و آشکاری دیده میشود. فرایند فرهنگی نقد به طور همزمان همراه با پیدایش نهادهای جدید مانند تأسیس دارالفنون، گسترش صنعت چاپ، تأسیس روزنامه، گسترش مدارس جدید، پیدایش قشر تحصیلکرده، دانشآموخته و روشنفکر، گسترش مهاجرت ایرانیان به کشورهای دیگر بهویژه کشورهای اروپایی و غربی، پیوستن ایران به نظام جهانی سرمایهداری، گسترش فناوریهای جدید در ایران مانند تکنولوژیهای حملونقل و بسیاری تحولات دیگر این امکان را فراهم کرد تا بهتدریج ذهن و زبان ایرانی نوعی تفکر انتقادی (تفکر تحلیلی) به چالش کشیدن وضع موجود، نقد اجتماعی، مقاومت در برابر فرهنگ حاکم، خودانتقادی و نقد خویشتن تاریخی و نقد متنهای فرهنگی و دیگر اشکال نقد را تولید کند. انسان ایرانی، (سوژهی مدرن ایرانی) بهتدریج آموخت که برای حرکت کردن بهسوی زندگی بهتر باید وضع موجود خود را به چالش بکشد، گویی وضع موجود ما دیگری ماست، دیگری که ما آن را مطلوب و ایدئال نمیدانیم.
ایدهی «ترقی» از جمله ایدههایی بود که امکان نقد خود، نقد جامعه، نقد متنهای فرهنگ و هنری، زبان و ادبیات و بهطورکلی شکلهای مختلف نقد را در جامعهی ما ایجاد کرد. ما در تجربهی صدوپنجاهسالهی جامعهی معاصرمان بهتدریج این افق معنایی را به دست آوردهایم که بتوانیم جامعه، فرهنگ و تمام اشکال متنها و بازنماییهای آن را به شیوهای انتقادی، ارزیابی و تحلیل کنیم. برخلاف بسیاری از نویسندگان که معتقدند ما همچنان در جهانی اسطورهای و شاعرانه زندگی میکنیم که قدرت ارزیابی انتقادی خود را نداریم و صرفاً به بازتولید کهن الگوها و دنیای شاعرانه، شاعران بزرگ مانند خیام، سعدی، حافظ و فردوسی را انجام میدهیم... اعتقاد دارم که در تجربهی ۱۵۰ سال معاصر ما، سوژهی ایرانی این فرصت را به دست آورده است تا بتواند نوعی تفکر تحلیلی و قضاوت ارزیابانه از انسان، تاریخ، جامعه و فرهنگ ایرانی را به دست آورد. همچنین برخلاف کسانی که فکر میکنند اندیشه انتقادی در ایران صرفاً شکلی از، ازخودبیگانگی و خودباختگی در برابر غرب و مدرنیته غربی است، معتقدم که اندیشهی انتقادی راهبرد تحلیلی در ارزیابی از جامعه و فرهنگ و متنهای مربوط به آن است که از نوعی اصالت برخوردار است. منظور از اصالت عبارت است از اینکه واکنش به وضعیت موجودمان بیش از آنکه صرفاً تقلیدی از هنر و فرهنگ غربی باشد، واکنش طبیعی جامعه و انسان ایرانی به موقعیت تاریخی خودش بوده و هست.
بنابراین میتوانیم از ۳ رویکرد به مفهوم نقد و فرایند فرهنگی نقد در جامعهی معاصر ایران صحبت کنیم. دیدگاه نخست، افرادی مانند داریوش شایگان از آن صحبت میکنند؛ برای مثال، داریوش شایگان در کتاب «پنج اقلیم حضور: بحثی دربارهی شاعرانگی ایرانیان» (۱۳۹۳) بر این است که انسان ایرانی همچنان در اسارت اسطورهای تاریخی و کهن الگوهای فراتاریخیاش گرفتار شده است و از این دیدگاه این انسان قادر نیست چشماندازی انتقادی و قضاوتی ارزیابانه از واقعیت وجودی خودش در دنیای معاصر داشته باشد. همچنین آرامش دوستدار معتقد است که «دینخویی» ایرانیان مانع شده که آنان بتوانند پرسش از خود یا هر شکل از پرسش اصیل را در جامعهی معاصر بیان کنند. دیدگاه دوم، دیدگاه کسانی است که معتقدند که انسان ایرانی آنچه که بهعنوان نقد و تحلیل ارائه کرده است اساساً تقلید و بازتولید اندیشهی غربی است، این دیدگاه نیز به نوعی از منظر آسیبشناسانه به فرهنگ معاصر ما نگاه میکند؛ مفهوم غربزدگی فردید و آلاحمد مهمترین دال مرکزی این گفتمان است. دیدگاه سوم بر این باور است که انسان ایرانی در فرایند ۱۵۰ سال تکاپو و تلاش برای ساختن انسان و جامعهی بهتر نوعی تجدد بومی را آفریده است؛ بنمایهی این تجدد بومی عبارتست از: تلاش خلاقانه و انتقادی انسان و جامعهی ایرانی برای بازآفرینی، بازتعریف و شکل دادن جامعهای که از سویی میخواهد خود را با شرایط امروزی جامعهی جهانی منطبق کند و از منابع و فرصتهای آن برای داشتن زندگی بهتر بهره برد و از سوی دیگر میخواهد میراث فرهنگی و تاریخیاش را نیز بهعنوان منبعی برای زندگی بهتر به کار گیرد. به اعتقاد بنده اندیشهی نقد چه بهعنوان راهبردی برای تفکر یا بهعنوان نوعی فرایند فرهنگی امروز در جامعهی ما خود را واضح و آشکار نشان میدهد.
البته گاهی این تمایل وجود دارد که ایدهی نقد را به نوعی بهعنوان نقد کتاب، نقد مقاله یا نقد هنری محدود سازد. من ضمن پذیرفتن اینکه نقد شامل اشکال گوناگون نقد متون میشود بر این باورم که ایدهی نقد نه تنها شامل نقد متنها بلکه نقد بافتها و بسترهای اجتماعی نیز میشود، ما به مقداری که درگیری انتقادی[۹] با بستر اجتماعی پیدا کنیم به همان مقدار درگیری با متن را نیز پیدا میکنیم، بهبیاندیگر، نقد متن امر تصنعی نیست که در بیرون از جامعه یا فرهنگ رخ دهد، به مقداری که ما با بستر اجتماعی درگیری انتقادی بیشتر پیدا کنیم به همان مقدار درگیری ما با نقد اندیشه و نقد متن نیز رشد میکند؛ بر اساس این ارزیابی و تحلیل برای فهم تاریخ و تبارشناسی نقد ما باید به نکاتی که ذکر شد، یعنی فرایند تکوین و تحول و توسعهی نقد در بستر جامعهی معاصر توجه کنیم؛ اگر از این زاویه بخواهیم وضعیت کنونی نقد در جامعهی ایران را توضیح دهیم باید به وضعیت گفتوگوی انتقادی در جامعهی امروز خود توجه کنیم.
پیشرفت گفتمان نقد در ایران
بهرغم کاستیهای چشمگیری که در امر نقد سازنده، خلاق و فعال و نقد راهگشا هم در آکادمیا و هم در زندگی اجتماعی وجود دارد، پیشرفتهای چشمگیری نیز در گفتمان نقد در ایران اتفاق افتاده است، این پیشرفتها را در چند حوزه به طور مشخص میتوان مشاهده کرد؛ نخست تحولات تاریخی سیاسی ایران است. اگر گفتمان نقد در ایران فعال، پرشور و تأثیرگذار نبود ما مانند جامعهی افغانستان و بسیاری از جوامع آفریقایی و عقبمانده همچنان در وضعیت ساختارهای سیاسی و اجتماعی قبیلگی و عشیرگی سالهای ۱۲۰۰ هجری شمسی باقی میماندیم. وقوع انقلابهای پیدرپی مانند جنبش تنباکو، انقلاب مشروطیت، صنعتی شدن نفت، سقوط قاجار، انقلاب اسلامی، جنبش اصلاحات و جنبشهای اجتماعی دیگری که در گفتمان حوزهی عمومی و زندگی اجتماعی مشاهده میکنیم بیانکنندهی این واقعیت است که موتور مولد نقد در ایران همواره در سدهی گذشته فعال بوده است. علاوه بر انقلابهای سیاسی و جنبشهای اجتماعی میتوان به این واقعیت اشاره کرد که اگرچه جامعهی ایران امروزه از فقر، بیکاری، فرسایش سرمایهی اجتماعی و کاستیهای زیاد دیگری رنج میبرد، اما واقعیتهای آشکار دیگری نیز وجود دارد که قابل انکار نیست. همانطور یرواند آبراهامیان در کتاب «تاریخ ایران مدرن» (۱۳۸۹) نشان داده است طی ۱۰۰ سال گذشته شهرنشینی در ایران گسترش یافته، آموزش عالی همهگیر شده است، دسترسی به خدمات اجتماعی بیش از هر زمانی شده، حضور زنان در جامعه زنده است و مناسبات جهانی ما رشد داشته است. اینها و صدها تحول دیگر امکانپذیر نبود مگر اینکه در اندیشهی انسان ایرانی پویایی و ظرفیت آرزومندی برای دستیابی به این وضعیت وجود میداشت؛ تحولاتی که ما در زمینهی شعر و زبان فارسی، گسترش سواد آموزش عمومی و عالی، تحولاتی که در زمینهی پیدایش ژانرها و سبکهای هنری جدید در ایران شکل یافته است، سینما و هنر فیلم ایرانی، گسترش سبکهای جدید نقاشی و موسیقی و دهها و صدها تحول خلاقهی دیگر، بیانکنندهی این واقعیت است که بههرحال موتور مولد نقد در حوزهی فرهنگ خلاقهی ایران به طرز کارآمدی رشد یافته و تأثیر گذاشته است؛ به همین دلیل من برخلاف دیدگاههای سلبی و بدبینانهای که پیشرفتهای سدهی اخیر را انکار میکنند، پیشرفتهای جامعهی ما عمقی، واقعی و تأثیرگذار بوده و این پیشرفتها از عوامل مختلف سرچشمه گرفته که یکی از آنها گفتمان نقد در ابعاد متنی، فرامتنی و اجتماعی آن است.
چالشهای جریان نقد در گفتمان عمومی جامعهی ایران
همانطور که در مقدمه اشاره کردیم یکی از مهمترین نکاتی که در گفتمان عمومی جامعهی ایران آشکار است، آن است که بسیاری از نویسندگان ما مایل به نوشتن و سخن گفتن دربارهی متنهای دیگر (متنهایی که مؤلفان دیگری نوشتند) نیستند، باید ریشههای اجتماعی و روانی این گریز از نوشتن مقالات انتقادی دربارهی نوشتههای دیگران را جستوجو کرد، البته باید در نظر داشت گفتوگوی انتقادی به نوشتن مقالات انتقادی محدود نمیشود. همانطور که توضیح دادیم فرایند نقد، امری است ساختاری که از درون ساختارهای جامعهی مدرن شکل میگیرد و در ابعاد مختلف آشکار میشود، اما بههرحال یکی از وجوه بارز نقد، گفتوگوهای انتقادی است که بهصورت مقالات یا کتابهای انتقادی نوشته و منتشر میشود. امروزه نوشتن اینگونه مقالات گاهی بهعنوان کنشی قهرمانانه بهحساب میآید، ازآنجهت که منتقد باید هزینههای اجتماعی و حرفهای سنگینی برای نوشتن و نقد کردن آثار همکاران خود بپردازد و آمادگی پرداخت این هزینهها را داشته باشد؛ از این دیدگاه است که گاهی نوشتن مقالات انتقادی نوعی کنش قهرمانانه است. من سالهاست که با این ویژگی جامعهی دانشگاهی ایران روبهرو بودهام، ازاینرو همواره به این میاندیشیدم که چگونه میتوان تعریفی از نقد در فضای دانشگاهی و حرفهای ارائه کرد که بتواند همکاران دانشگاهی را ترغیب به نوشتن مقالات انتقادی و نوعی مشارکت در گفتوگوی جمعی حرفهای در آکادمیهای ایران کند.
به اعتقاد من برای رونق گفتوگوی انتقادی حرفهای در آکادمیهای ایران ما نیازمند دو تحول اساسی هستیم: نخست گسترش فرهنگ یا فضای کار تیمی و جمعی در بین دانشگاهیان و آموزش کار جمعی در نظام آموزشی، اعم از آموزش عمومی تا آموزش دانشگاهی؛ دوم ارائهی برداشت متفاوتی از مفهوم نقد میباشد. من در اینجا نمیخواهم موضوع کار جمعی را بررسی کنم، اگرچه نوشتن نقد همکاران نیز شکلی از کار جمعی است. در ادامه برداشتهای متفاوت به ایدهی نقد را معرفی و مختصراً تشریح میکنم.
پارادایمهای باور و تردید در فضای نقد
در سال ۱۹۹۹ «دبورا تنن» کتابی را تحت عنوان «فرهنگ مناقشه: متوقف کردن جنگ واژهها در آمریکا»[۱۰] منتشر کرد؛ این کتاب سرآغاز گفتوگوهای جدی دربارهی مفهوم نقد در جامعهی دانشگاهی شده است. خانم «دبورا تنن» در این کتاب ایدهی فرهنگ نقد که ایدهی شناختهشده و تثبیتشده در نظام آموزشی هست را به چالش کشید و به جای آن از مفهوم فرهنگ استدلال دفاع کرد. به اعتقاد نویسندهی کتاب، دو رویکرد متفاوت از نقد در نظام آموزش و آکادمیهای امروز وجود دارد؛ رویکرد نخست را با عنوان «بازی تردید»[۱۱] نام میبرد که عبارتست از نوعی فرهنگ نقد که در آن تلاش میشود تا نوعی مناقشه، تردید و تفکر قطببندیشده ایجاد شود؛ یعنی اندیشهای را بهعنوان یک سوی طیف قرار داده و خود در سوی دیگر (مقابل آن) قرار گرفته و با به چالش کشیدن پیشفرضهای نظری، فلسفی، مفهومی، سیاسی و عملی «قطب مقابل» به نوعی «اندیشهی بدیل» را مطرح کنیم یا به نوعی تلاش کنیم تا با قطبیسازی ایدهها، کاستیها، تنشها، تعارضها و نواقص موجود در ایده و مفهومی را افشا سازیم. بازی تردید گاه با ایدهی «تفکر انتقادی»[۱۲] نیز بیان میشود. در تفکر انتقادی نیز ما تلاش میکنیم تا جایی که میسر باشد با هر ایده و تجربهای با نوعی تردید و بدبینی و تحلیل برخورد کنیم. ما از طریق تفکر انتقادی و تردید سعی میکنیم برساختهای پنهان، استدلالهای بد و نادرست و نقاط ضعف دیگر متنها و تجربهها را ببینیم. شک روششناسانه[۱۳] را که فیلسوفانی مدرن مانند دکارت بیان میکردند، میتوان تبار این نوع بازی تردید دانست. دکارت میگفت «من به هر چیزی تردید خواهم کرد.»[۱۴] هدف دکارت انکار و نفی چیزها نبود بلکه میخواست از راه شک روششناسانه به باوری برسد، برای او شک ابزاری برای آزمون چیزها تا رسیدن به حقیقت بود.
به اعتقاد تنن از طریق این شیوهی نقد (قطبیسازی مفاهیم) نمیتوان حقیقت را که در «میانهی طیف» واقع شده است شناسایی کرد. از سوی دیگر قطبیسازی ایدهها و مفاهیم مانع از این میشود که بتوانیم «دانشی عملی» برای بهبود وضعیت جامعه به دست آوریم. نقد اگر بر مبنای تشکیک در آنچه گفته شده است استوار شود به ما کمک میکند تا حدودی اشکالات و پرسشهای تازهای در مقابل ایدههای موجود قرار دهیم، اما ما را از دست یافتن به نوعی «بینش فرارشتهای»،[۱۵] بهرهبرداری از نوعی بینش همهجانبه نسبت به واقعیتها و به خدمت گرفتن حوزههای پراکنده و متفاوت دانش بازمیدارد. لازمهی «بازی تردید» نوعی تفکر رشتهای است که در چارچوب گفتمان رشتهای بهسوی طرح پرسشهایی در درون تاریخ گفتمان رشته سوق میدهد. خانم تنن استدلال میکند که این شیوهی نقد یا «مسئلهمندسازی»[۱۶] به نوعی مستلزم دامن زدن به تنشهای موجود میان اندیشهها و نیروهای حامیان اندیشهها میشود. در چنین فضایی اگرچه هیجان محسوسی وجود دارد که موجب استقبال رسانهها از این شیوهی نقادی کردن میشود، اما این رویکرد بازی تردید به نقد، مانع اجماع و تفاهم، مانع دسترسی به تمام منابع فکری و مفهومی برای حل مسئله، مانع حرکت جامعه به پیش و بهطورکلی مانع دست یافتن به آنچه که برای اصلاح نیاز داریم، میشود.
بازی تردید قواعد خاص خود را دارد. این رویکرد محدودیتها و خطوط قرمزی را برای اندیشیدن، گفتوگو کردن و اقدام کردن ایجاد میکند. یکی از پیامدهای بازی تردید این است که تنها عدهی محدودی از افراد آمادگی مشارکت در این بازی را دارند. بسیاری از افراد با توجه به روحیهی محافظهکارانه یا خلقیات و ارزشهای انسانی که به آن باور دارند از ورود به بازی تردید اجتناب میکنند؛ در نتیجه بازی تردید بهعنوان پارادایم تفکر انتقادی همواره بازیکنان محدودی در زندگی اجتماعی دارد. از طرفی دیگر، بازی تردید نوعی «جنگ واژگانی»[۱۷] است. استعارهی جنگ، توصیفی دقیق از این بازی است؛ در اینجا نیز مثل جنگهای دیگر حمله، دفاع، تلفات و خسارات وجود دارد. بازی تردید، مسئلهی نقد را به نوعی میدان نبرد تبدیل میکند که در آن سربازان، افسران و میدانهای جنگ وجود دارد، اما همه از جنس واژهها هستند؛ طبیعی است که بسیاری از افراد خود را آماده برای میدانهای جنگ نمیدانند.
تنن رویکرد دوم را «بازی باور» [۱۸]مینامد و آن بهعنوان بدیلی برای بازی تردید پیشنهاد میکند. در بازی باور به جای آنکه هدف غایی خود از نقد را تردید بگذاریم و بخواهیم از راه تشکیک در مبانی روشی یا فلسفی اندیشهها، چالشهای پرشور در بازی فکر ایجاد کنیم، هدف غایی را بر این بگذاریم که همهی اندیشهها از قابلیتها، امکانها و فرصتهای فکری، معنایی و مفهومی برخوردارند و ما بهمنزلهی کارگران معرفت میتوانیم به جای تردید کردن در آنها به آنها باور و ایمان بیاوریم و تلاش کنیم تا از راه تجزیه و تحلیل این باورها همهی تواناییهای بالقوه و بالفعل در باورها را برای دست یافتن به بصیرتهای جدید برای حل مشکلات یا مسائل انسانی به خدمت گیریم. در بازی باور، تجزیه و تحلیل و نقد به همان اندازه بازی تردید اهمیت دارد، مهم این است که ما اهمیت اندیشهها را نه در میزان قابلیت آنها برای شکل دادن صحنهی نبرد، بلکه برای شکل دادن نوعی «نقد سازنده»[۱۹] ارزیابی کنیم. اندیشهای از این دیدگاه بیش از اندیشههای دیگر واجد ارزش و اهمیت برای گفتوگو است که امکان بالقوه-بالفعل آن برای دست یافتن به بینش و بصیرتی برای بهبود شرایط زندگی در آن محقق باشد. در بازی باور با این پرسش روبهرو هستیم که ایدهی خاص تا چه اندازه میتواند برای بهبود وضعیت کمک کند و به جای اینکه بپرسیم ایدهی خاص از چه کاستیهایی رنج میبرد، بپرسیم که آن ایدهی خاص از چه نقاط قوتی برخوردار است.
در اینجا منظور نوع برخورد تساهلی یا مسامحتجویانه با ایدهها مطرح نیست، بلکه بازی باور نوعی پارادایم معرفتشناسانه برای شیوهی دیگری از نقد و قضاوت ارزیابانه کردن است. در این شیوه شاید ارزشهای اخلاقی، تسامح و مدارا نوعی سازگاری با دیگری باشد، اما مسئلهی اصلی این نیست، پارادایم بازی باور بر این ارزش استوار است که اگر بخواهیم نقد را نه صرفاً برای گسترش مرزهای مفهومی دانش بلکه برای دست یافتن به «خرد عملی» بدانیم در آن صورت ما چارهای جز این نداریم که همهی کتابها، مقالهها، گفتوگوها و متنها را از این زاویه نگاه کنیم که شاید در آنها نوری یا فرصتی نهفته باشد. اهمیت بازی باور در این است که اگر بخواهیم به کتابها و متنها بهعنوان مواد و مصالحی که از طریق آنها زندگی انسان امروزی در جامعهی دانشبنیاد شکل میگیرد نگاه کنیم و به این ایمان بیاوریم که امروزه کتابها و متنها تنها مجموعهای از واژهها نیستند بلکه مجموعهای عواطف و احساسات، آرمانها، انگیزهها، تصمیمها و اقدامات انسانی هستند، در آن صورت وقتی به کتابها و متنها از زاویهی «نقد سازنده» نگاه کنیم معنایش این است که متنها را بهعنوان سرمایههای واقعی برای زندگی در نظر میگیریم.
همانطور که منابع طبیعی سرمایههایی برای بهبود زندگی هستند و ما به جای اینکه منابع و معادن را نقد کنیم آنها را استخراج میکنیم، نگاه خانم «دبورا تنن» این است که منابع مکتوب، متون فکری و هنری را استخراج کنیم. اگر از این دیدگاه به نقد بنگریم، شاید بازار نقد در ایران بتواند مجال تازهای برای رونق به دست آورد، شاید بتوانیم این بار از مفهوم نقد سازنده نه بهعنوان مفهومی توجیهگر یا محافظهکارانه و غیرخلاق، بلکه بهعنوان راهبردی معرفتشناسانه و خلاق و به معنای درست کلمهی سازنده استفاده کنیم. مفهوم سازنده در اینجا به معنای ساختن، تولید کردن و آفریدن است. نقد سازنده در اینجا به معنای این نیست که دیگری را ستایش کنیم و یا نقابی برای سرپوش نهادن بر ضعف ما برای ایفای نقشها و مسئولیتهای دانشگاهی ما نیست، بلکه نقد سازنده یعنی نقدی که ما طی آن بتوانیم دست یافتن به بصیرتها و بینشها و ایدههای تازهای که بتواند امکان گفتوگوی جمعی و مسئولانه و درعینحال سودمند برای جامعه را میسر سازد. نقد سازنده راهبردی برای پی بردن به کاستیهای موجود در اندیشه و راه و روش ماست. ما از طریق بازی باور خود را ملزم به گفتوگو با دیگری میکنیم و با اندیشههایی متفاوت خود را آشنا میسازیم؛ در اینجا نیز بین اندیشهها و شیوهی اندیشهی ما با دیگری مقایسه صورت میگیرد، ما دیگری را در این بازی باور، طرد یا انکار نمیکنیم، دیگری را میپذیریم و با آن گفتوگوی عمیق و جدی میکنیم. همچنین در بازی باور ما ممکن است بتوانیم آسانتر به ایدههای راهبردی و سازنده برای تصمیمگیری و اقدام برسیم؛ زیرا وقتی ما اندیشههای دیگری، متفاوت از خودمان را باور میکنیم ممکن است در آنها جنبههای مفیدی بیابیم که موقعیت و موضع ما را اصلاح، کامل یا بهبود ببخشد؛ این امر به ما کمک میکند تا بتوانیم از راه نقد سازنده راه عملی خود را کشف کنیم.
نقد سازنده از چند ویژگی برخوردار است: نخست اینکه نقدی است که این امکان را فراهم میکند که همه بتوانند در گفتوگوی انتقادی مشارکت جویند نه صرفاً قهرمانان و سربازان؛ دوم اینکه نقد سازنده مفهومی است که طی آن تلاش میشود تا از تمامی قابلیتهای موجود در متنها، دانشها و علوم استفاده کنیم، بهبیاندیگر، نقد سازنده راهبردی است برای پرهیز از حذف بخشهای عمدهی متنها. در پارادایم بازی تردید صرفاً آن بخشی از متنها برجسته و دیده میشوند که نکات مناقشهانگیز دارند؛ این سخن بدان معنی است که سایر وجوه یک متن انکار شده یا بههرحال دیده نمیشود. مفهوم نقد سازنده راهبردی است برای دیدن وجوه غیرمناقشهانگیز متن؛ سوم اینکه نقد سازنده در بازی باور، راهبردی است برای پاسخگوتر کردن دانش انسانی اجتماعی در دنیای امروز، بهبیاندیگر، از این طریق میخواهیم از تمام ذخایر و منابع دانش موجود برای مداخله و تغییر و بهبود وضعیت جامعهی انسانی کمک بگیریم، درحالیکه نقد در بازی تردید صرفاً با هدف تفسیر صورت میگیرد یا بهتر است بگوییم در بازی تردید هدف نقد عمدتاً نظری و محض است، درحالیکه در پارادایم بازی باور نقد معطوف به حکمت عملی میباشد؛ چهارم اینکه مفهوم نقد سازنده میتواند راهبردی برای اصلاح و بهبود متنها و کمک به تفسیر خلاقانهتر متنها نیز باشد، به این معنی که نه تنها از جنبهی عملی بلکه به لحاظ نظری نیز برای بهبود دانش و تولید علم کارآمد باشد.
فرهنگهای دانشگاهی (فرهنگهای یادگیری) در جوامع مختلف قابلیتهای ساختاری متفاوتی دارند، برخی از فرهنگها مانند فرهنگ ژاپنی یا ایرانی که در آن ارزشهای جمعگرایانه به طور تاریخی حاکم است و سیاست زبان به گونهای است که تمایل کمتری برای مواجههی رودررو، عریان و علنی بین افراد را دارند، در این نوع فرهنگها اگر بخواهیم از ایدهی فرهنگ نقد در بازی تردید سخن بگوییم ما با موفقیت کمتری روبهرو میشویم، درحالیکه اگر بخواهیم بر مبنای رویکرد بازی باور که شکلی از مسامحه یا سازگاری بین افراد را مشروط میسازد سخن بگوییم، در این صورت بازار نقد رونق بیشتری به دست میآورد. البته در فرهنگهای غربی مانند آمریکایی، بریتانیایی و اروپای غربی که از نوعی سنت فردی و ارزشها و سنتهای دانشگاهی خاصی برخوردارند که به آنها اجازه میدهد که بتوانند بر پایهی بازی تردید بیندیشند، شاید بتوانند بدون توجه جدی به رویکرد بازی باور بازار نقد را رونق بخشند، همچنانکه در ۲ قرن گذشته آنها این تجربهی نسبتاً موفق را داشتهاند. اگرچه «تنن» میگوید امروزه حتی در امریکا نیز بازی تردید با چالشهایی روبهرو شده است؛ به اعتقاد او جنگ واژگان در نهایت پیامدهای سازندهای برای زندگی جمعی آمریکاییها نداشته است، به اعتقاد او رسانهها با رویکرد بازی تردید جریان نقد را به گونهای پیش بردهاند که جنگ گویاترین استعاره در حوزهی عمومی امریکا شده است. اگر بتوانیم برداشت خود از نقد را از پارادایم بازی تردید به بازی باور تبدیل کنیم، در آن صورت حتی در آمریکا نیز میتوانیم بازیگران بیشتری در میدان نقد داشته باشیم.
راهبرد نقد و تولید انبوه متن
واقعیت این است که در نتیجهی پیشرفتهای تکنولوژی، امروزه همهی جوامع این فرصت را پیدا کردهاند تا پیش از گذشته به تولید انبوه متن بپردازند. در این فضای تولید انبوه طبیعتاً ما کالاهایی باکیفیت، متوسط و با کیفیت کمتر را خواهیم داشت. قوانین بازار (عرضه و تقاضا) شاید بهترین سازوکار برای مدیریت متن باشد؛ یعنی اجازه دهیم تا خوانندگان و مشتریان بازار کتاب با انتخابهایشان میدان را برای متنهای باکیفیت باز کنند و در مقابل عرصه را برای آثار فاقد کیفیت محدود سازند. هدف کلی نقد نمیتواند این باشد که سیاست تولید کتاب یا متن را در جامعه تعیین کند، برای مدیریت تولید دانش باید از راههای دیگری کمک گرفت. نقد شکلی از گفتوگوی اجتماعی است، ما نمیتوانیم افراد را وادار کنیم که از طریق این گفتوگو با یکدیگر بجنگند یا سیاستهای کنترل یا نظارت را اعمال کنند، البته در فرایند این گفتوگو مشتریان، مخاطبان به نکات روشنی دست مییابند، نوعی سازوکار طبیعی در بازار قواعد خود را شکل میدهد، اما این به معنای دستکاری کردن تصنعی بازار متن نیست. ما باید اجازه دهیم تا از طریق نقد سازنده عدهی بیشتری به میدان مطالعه و گفتوگوی فعال وارد شوند، در این صورت شاید بتوان فضا را برای کتابهای بیکیفیت محدود سازیم.
منظور من در این مقاله نفی رویکرد نقد مناقشهانگیز نیست، بلکه میخواهم بگویم که این شکل از نقد لزوماً تنها رویکرد موجود و ممکن به نقد نیست، ما میتوانیم از رویکرد نقد سازنده نیز کمک بگیریم. بازی تردید کمکهای چشمگیری در پیشبرد علم و اندیشه و عمل در تمام تاریخ و بهویژه تاریخ مدرن داشته و دارد. ما همچنان به تشکیک روششناختی نیازمندیم و باید آن را آموزش دهیم. تشکیک روششناختی به ما کمک میکند تا بتوانیم نوعی فاصلهی انتقادی در فرایند اندیشه را تمرین کنیم و نسبت به خود نیز آگاه شویم. گاهی نقد مناقشهانگیز به ما فرصت بهتری برای مشارکت و درگیری جدیتر در بازی فکر میدهد، اما همانطور که توضیح دادم، فرهنگ ایرانی امروز هنوز اجازه نمیدهد تا اکثریت افراد بر اساس بازی تردید به میدان گفتوگوی جمعی وارد شوند، ضمن اینکه بازی تردید همیشه نمیتواند تمام ابعاد واقعیت را برای ما آشکار کند. درعینحال نقد سازنده به معنای این نیست که تمام اندیشهها معتبر و درست هستند، در این رویکرد «باور» برای منتقد ابزار است تا به کمک آن بتواند به جنبههای خاصی از اندیشهها و متون توجه کند؛ همانطور که منتقد تشکیکگرا تمام اندیشه را باطل یا دوریختنی نمیداند، منتقد باورگرا نیز تمام اندیشهها را باورپذیر نمیشناسد.
ما در ایران با مشکل محلی خاصی در آکادمیها روبهرو هستیم، اینکه هنگام مواجهه با متنهای نویسندگان غربی آنها را بر اساس بازی باور ارزیابی میکنیم و چون آنها را واجد جایگاه مرجعیت علمی میدانیم به ندرت در آنها به نحو جدی تشکیک میکنیم. این راهبرد موجب شده است که ما طی دوران معاصر انبوهی از متنها را با الهام گرفتن از متون غربی خلق کنیم. در مقابل در مواجهه با متنهای مؤلفان ایرانی آنها را به ندرت میپذیریم و باور میکنیم؛ ازاینرو، با متنهای نویسندگان ایرانی وارد گفتوگوی سازنده نمیشویم. اگر بخواهیم نسبت به متنهای ایرانی چیزی بنویسم، اغلب آن را مستحق ارزیابی انتقادی ویرانگری میشناسیم که حتی خود ما نیز قادر به انجام آن نیستیم، اینگونه است که باب گفتوگوی جدی میان ما کمتر باز است.
[۱] idea of critique
[۲] peer review
[۳] کتاب ماه علوم اجتماعی، شهريور و مهر ۱۳۸۰ - شماره ۴۷ و ۴۸ - از ۳۳ تا ۴۲
[۴] culture of critique
[۵] challenging critique
[۶] constructive critique
[۷] evaluative judgment
[۸] public sphere
[۹] Critical involvement
[۱۰] Tannen, Deborah ۱۹۹۹. The Argument Culture: Stopping America's War of Words
[Kindle Edition] Ballantine Books.
[۱۱] The doubting game
[۱۲] critical thinking
[۱۳] methodological doubting
[۱۴] “I will doubt everything.
[۱۵] transdisciplinary insight
[۱۶] problematization
[۱۷] war of words
[۱۸] The Believing game
[۱۹] constructive critique
منبع: فصلنامه نقد کتاب علوم اجتماعی - شماره ۸ - مرداد ۱۳۹۴
نظر شما